لبیک
 
همه چیز از همه جا برای بچه مسجدی ها
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان لبیک و آدرس labbaik.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لوگوی همسنگران
طراح قالب
معببر سایبری فندرسک

 عمر عموم ما كم است!

شخصی وارد روستایی شد، دید همه قبرها جلوی درِ خانه‏هاست و سن ‏مرده‏ها كم است؛ یكی شش ماه، یكی یك سال، یكی سه سال، یكی ده روز. ‏از شخصی پرسید: جریان چیست؟ در جواب گفت: ما اینجا مرده‏ها را جلوی ‏خانه دفن می‏كنیم كه هر روز وقتی از خانه بیرون می‏آییم، به یاد مرگ و آخرت ‏بیافتیم و از خدا بترسیم و در روز، حواسمان جمع باشد و كارهایمان را میزان ‏كنیم و این كه می‏بینی عمرها كم است، علتش این است كه ما عمر را از روزی ‏حساب می‏كنیم كه شخص بیدار شود و خودش را بشناسد (و دست از گناه و ‏معصیت بكشد).‏

اگر این طور باشد، عقیده من این است كه ما غالباً سقط جنین شده‏ایم و اصلا ‏عمری نداریم. دعا كنید بیدار شویم و بفهمیم و بمیریم، و بفهمیم از كجا آمده‏ایم ‏و در كجا هستیم و به كجا خواهیم رفت. حضرت علی (علیه‏السلام) فرمودند: ‏‏«رَحِمَ اللهُ اِمْرَاً عَلِمَ مِن أینَ وَ فی أینَ وَ إلی أینَ.»

گاهی وضو بگیر و رو به قبله بنشین و تسبیح را بردار و صد بار بگو: «من كی ‏هستم.» حضرت امیرمؤمنان علی(علیه‏السلام) فرمودند: تعجب می‏كنم از ‏كسی كه به دنبال گمشده خویش می‏گردد، ولی به دنبال خودش ‏نمی‏گردد.

ما خودمان را گم كرده‏ایم. تا به حال گشته‏ای خودت را پیدا كنی



برچسب‌ها: داستان, پند آموز, جالب, خواندنی,
[ سه شنبه 16 خرداد 1391 ] [ 16:56 ] [ دانیال عادل فر ]

  

برای خدا ناز می كرد!

اصمعى و تائب بیابانى

اصمعى نقل مىكند: در بصره بودم، نماز جمعه را خوانده و از شهر بیرون رفتم، مرد عربى را دیدم بر شترى نشسته و نیزهاى در دست دارد، چون مرا دید گفت: از كجا آمدهای و از كدام قبیلهاى؟ گفتم: از طایفه اصمع. گفت: تو همانى كه معروف به اصمعى هستى؟ گفتم: آرى. گفت: از كجا مىآیى؟ گفتم: از خانه خداى عزّوجل.

 

گفت: اَو للهِِ بَیْتٌ فِى الاَْرْضِ؟ آیا در زمین، براى خداوند خانهاى هست؟

گفتم: آرى، خانه مقدس معظم، بیت اللهالحرام. گفت: آنجا چه مىكردى؟ گفتم: كلام خدا مىخواندم. گفت: اَو للهِِ كَلامٌ؟ آیا خدا كلامى دارد؟

گفتم: آرى، كلامى شیرین.

گفت: چیزى از آن را برای من بخوان، سوره والذاریات را خواندم تا به این آیه رسیدم:

«وَفِی السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ(1)؛ و روزى شما و آنچه كه به شما وعده داده شده در عالم بالاست.»

گفت: این كلام خدا و سخن او است؟ گفتم: آرى، سخن اوست كه به بندهاش محمد(صلى الله علیه و آله) نازل كرده است.

پس از این حرفها گویى آتشى از غیب به وجود او انداختند، سوزى در وى پدید آمد، دردى شگفتآور از درونش سر زد، نیزه و شمشیر را به زمین انداخت، شتر را قربانى كرد و به تهیدستان داد، لباس ستم از تن خارج كرد و گفت: ترى یقبل من لم یخدمه فى شبابه .

اصمعى! آیا كسى كه در جوانى به عبادت و طاعت نگذرانده، قبول درگاه میشود؟

گفتم: اگر نمىپذیرفتند چرا پیامبران را مبعوث به رسالت كردند؟ رسالت انبیا براى این است كه فرارى را باز گردانند و قهر كرده را آشتى دهند .

گفت: اصمعى این درد زده را دارویى بده، و خسته معصیت را مرهمى بنه .

دنباله آیات خوانده شده را شروع كردم:

«فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَالاَْرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ(2)؛ پس به خداى آسمان و زمین قسم كه وعده خدا حق است همانند سخنى كه با یكدیگر دارید .»

چون آیه را قرائت كردم چند بار خود را به زمین زده و نعره كشید، و همچون والهاى سرگردان و حیران، رو به بیابان نهاد .

 

دیگر او را ندیدم تا در طواف خانه خدا، كه دست به پرده كعبه داشت و مىگفت:

من مثلى و أنت ربّى، من مثلى و أنت ربّى؟

مانند من كیست كه تو خداى منى، مانند من كیست كه تو پروردگار منى؟

به او گفتم: با این كلام و حالى كه دارى مردم را از طواف باز داشتهاى. گفت: اى اصمعى! خانه خانه او و بنده بنده او، بگذار تا براى او نازى كنم، سپس دو خط شعر خواند كه مضمونش این است:

اى شب بیداران ! چه نیكو هستید، پدرم فداى شما باد چه زیبا هستید، درِ خانه آقاى خود را بزنید، به یقین در به روى شما باز مىشود .

سپس در میان جمعیت پنهان شد، جستجو كردم اما او را نیافتم، حیرت زده و مدهوش ماندم، طاقتم از دست رفت، برایم جز گریه و ناله چیزی نماند.(3)

پینوشتها:

1- ذاریات : 22 .

2- ذاریات : 23 .

3- تفسیر كشف الاسرار : 9 / 319 .

برگرفته از كتاب عبرت آموز، حجة الاسلام حسین انصاریان.



برچسب‌ها: داستان, پند آموز,
[ سه شنبه 16 خرداد 1391 ] [ 16:50 ] [ دانیال عادل فر ]

 

 


نبض ما با نبض حیدر می زند
در رگ سبز پیمبر میزند
ما به عهد خویش کافر نیسیم
استخوان در حلق حیدر نیستیم
در "خمینی" روح حق گر منجلی است
روح "روح الله" همان "سید علی" است
__________________________________________________________________
ما منتظر صبح شب یلدائیم
آماده برای فرج فردائیم
فردا که عزیز فاطمه(عج)می آید
با "خامنه ای"به کربلا می آییم
__________________________________________________________________

گفتند كه عاشقي و ديوانه‌نه‌اي
در باب خيال و خم ابروي كه‌اي
گفتند بگو؛ به قصد قربت گفتم
سيد علي الحسيني الخامنه‌اي
________________________________________________________________
در كشور عشق مقتدا خامنه ايست
فرماندهي كل قوا خامنه ايست
ديروز اگر عزيز مصر يوسف بود
امروز عزيز دل ما خامنه ايست
________________________________________________________________
میرما«سیدعلی خامنه»است
نعمت ماپاکی این آینه است
مابه سیمای«سیدعلی»مه دیده ایم
مادراین آیینه الله دیده ایم
«حکم»اومیزان به هرچه راستی است
غیرازاین رفعت تمامی کاستی است
دست دردستتان هم گل کاشتیم
ماامامی چون«خمینی»داشتیم
پاک وروشن مثل قلب آینه است
آن«امام»امروزنامش«خامنه»است
شرحی عشق ملت هاست - او-
غایت عشق«بسیجی»هاست - او
مابه فکر«جاه»و«جوفه»نیستیم
یاعلی!مااهل«کوفه»نیستیم
عشق دونقش است دریک آینه
ترجمه کردم:«خمینی»-«خامنه»
_______________________________________________________________
تصویر خدا عکس گل آمنه است
بر کوه دلم نام علی قایمه است
احمد بودش یارو علی یاور او
هر کس که محب علی خامنه است
______________________________________________________________
هرگز به غیر جانان
ما جان نمی فروشیم
جان می دهیم اما
جانان نمی فروشیم
دشمن اگر ببخشد
کاخ سفید خود را
یک تار موی رهبر
بر آن نمی فروشیم
___________________________________________________________
ای جوانان حیدری باید شدن
جان فدای رهبری باید شدن
____________________________________________________________
تاب منجلی را بنگرید
چهره سید علی را بنگرید
چهره آقا شبیه آینه است
نام امروز خمینی، خامنه است
______________________________________________________________

حقا که تو از سلاله فاطمه ای
با خنده خود به درد ما خاتمه ایی
زیباتر از این نام ندیدم به جهان
سید علی الحسینی الخامنه ای
____________________________________________________________

آهن آب دیده را زنگ عوض نمی کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی کند

به خیل دشمنان بگو ، به کوری دو چشمتان
مطیع امر رهبری ، رنگ عوض نمی کند
______________________________________________________________________

در جـمـهـوری اسـلـامـی هـمـه آزادنـد الـا بـچـه حـزب الـلـهـی هـا....

"سـیـد مـرتـضـی آویـنـی"

____________________________________________________________

در حـــفاظـــت ز امیــــرم علی خــــامـــنه ای
می شــــوم مـــیثــــم تــــمار ، بـــه دارم بـــزنیــد

_________________________________________________________

ديديد هنوز عشق لشکر دارد
ديديد که اين قافله رهبر دارد
اي مانده نهرواني عهد شکن
اين ملک علي مالک اشتر دارد
 



برچسب‌ها: شعر درباره رهبری, رهبر, sms, پیامک, رهبری, ,
[ سه شنبه 16 خرداد 1391 ] [ 12:29 ] [ دانیال عادل فر ]

 در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریـور 1281 هجرى شمسى ( 21 سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین   از توابع استان مركزى ایران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله علیها، روح الـلـه المـوسـوى الخمینـى پـاى بـر خـاكدان طبیعت نهاد .
او وارث سجایاى آباء و اجدادى بـود كه نسل در نسل در كار هـدایـت  مردم وكسب مـعارف الهى كـوشیـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمینـى  مرحوم آیه الـله سید مصطفى مـوسـوى از معاصریـن مرحـوم آیه الـلـه  العظمـى میرزاى شیـرازى (رض)، پـس از آنكه سالیانـى چنـد در نجف  اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نایل  آمـده بـود بـه ایـران بازگشت و در خمیـن ملجاء مردم و هادى آنان  در امـور دینـى بـود. در حـالیكه بیـش از 5 مـاه ولادت روح الـلـه  نمى گذشت، طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمال حكومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را كه در برابر زورگـوئیهایشان بـه مقاومت بـر خاسته بـود، با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسیر خمیـن به اراك وى را بـه شهادت رسانـدنـد. بستگان شهیـد بـراى اجراى حكـم الهى قصاص به  .تهران (دار الحكـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردید
بدیـن ترتبیب امام خـمیـنى از اوان كـودكى با رنج یـتیـمىآشـنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید. وى دوران كـودكـى و نـوجـوانى را تحت  سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) كه خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آیـه الـلـه خـوانسـارى ( صاحب زبـده  التصانیف ) بوده است. همچنیـن نزد عمه مـكـرمه اش ( صاحبـه خانم ) كه بانـویى شجاع و حقجـو بـود سپرى كرد اما در سـن 15 سالگى از  نعمت وجـود آن دو عزیز نیز محـروم گـردید.

هجرت به قـم، تحصیل دروس تكمیلى وتدریس علوم اسلامى

اندكـى پـس از هجرت آیه الله العظمـى حاج شیخ عبد الكریـم حایرى یزدى ـ رحـمه الله علیه ـ  ( نـوروز 1300 هـجـرى شمسـى، مـطابق بـا رجب المـرجب 1340 هجـرى قمـرى ) امام خمینى نیز رهـسپار حـوزه  علمیه قـم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تكمیلى علوم حـوزوى را نزد اسـاتید حـوزه قـم طـى كرد. كه مـى تـوان از فرا گرفتـن تـتـمـه  مباحث كـتاب مطـول ( در علـم معانى و بیان ) نزد مرحوم آقا میـرزا محمـد علـى ادیب تهرانـى و تكمیل دروس سطح نزد مرحـوم آیه الـله  سید محمد تقـى خـوانسارى، و بیشتر نزد مرحـوم آیه الـله سیـد عـلى  یثربى كاشانى و دروس فـقـه و اصـول نزد زعیـم حـوزه قـم آیـه الـله  العظمى حاج شیخ عبدالكریـم حایرى یزدى ـ رضـوان الـلـه علیهـم نام  برد .
پـس از رحلت آیه الله العظمـى حـایـرى یزدى تلاش امـام خمینـى به همراه جمعى دیگر از مجتهدیـن حـوزه علمیه قـم به نـتیچـه رسیـد و آیه الله العظمـى(رض) به عنـوان زعیـم حـوزه عـلمیـه عازم قـــم  گـردیـد. در این زمان، امام خمینـى به عـنـوان یـكـى از مـدرسیـن و مجتهدیـن صـاحب راءى در فـقـه و اصـول و فلسفه و عرفــان و اخلاق  شناخته مى شد . حضرت امام طى سالهاى طولانى در حوزه علمیه قـم به  تدریـس چندیـن دوره فقه، اصـول، فلسفه و عرفان و اخـلاق اسـلامى در فیضیه، مسجـد اعظم، مسجـد  محمـدیه، مـدرسه حـاج ملاصـادق، مسجد سلماسى، و ... همت گماشت و در حـوزه علمیه نجف نیز قریب 14 سال  در مسجـد شیخ اعطـم انصــــارى (ره) معارف اهل بیت و فـقـه را در عالیترین سطـوح تدریـس نمود و در نجف بـود كه بـراى نخـستیـن بار .مبانـى نظرى حكـومت اسلامـى را در سلسله درسهاى ولایت فـقیه بازگـو نمود.

امـام خمینـى در سنگـر مبـارزه و قیــام

روحیه مبارزه و جهاد در راه خـدا ریـشـه در بینـش اعـتـقـادى و تربیت و محیط خانـوادگى و شرایط سیـاسى و اجـتماعى طـول دوران زندگى آن حضرت داشـتـه است. مـبارزات ایـشان از آغاز نـوجـوانـى آغـاز و سیـر تكاملى آن به مـوازات تكـامـل ابـعاد روحى و عـلمى ایـشان از یكـسـو و اوضاع و احـوال سیاسـى و اجتماعى ایـران و جـوامع اسـلامـى از سـوى دیگـر در اشكـال مخـتـلف ادامـه یـافـته است و در ســـال 1340 و 41 ماجراى انجمـنهاى ایالـتى و ولایـتى فرصـتـى پـدیـد آورد تا ایـشان در رهبـریت قیام و روحـانیـت ایـفاى نقـش كنـد و بـدیـن تـرتیـب قیـام سراسرى روحانیت و ملت ایـران در 15 خـرداد سال 1342 با دو ویـژگـى برجستـه یعنى رهـبرى واحد امام خمیـنى و اسلامـى بـودن انگیـزه ها، و شعارها و هدفهـاى قیام، سرآغـازى شـد بر فـصـل نـویـن مـبارزات مـلـت ایران كه بـعد ها تحت نام انقلاب اسلامى در جهان شناخـتـه و معرفـى شـد امام خمیـنـى خاطـره خـویـش از جنـگ بیـن المـلل اول را در حالیكه نـوجـوانى 12 ساله بـوده چنین یاد مـى كند :

(برای دیدن متن کامل به ادامه مطالب مراجعه کنید)تصویر امام خمینی




برچسب‌ها: زندگی نامه امام خمینی, امام خمینی, بنیان گذار جمهوری اسلامی, امام خمینی از ولادت تا رحلت,
[ دو شنبه 15 خرداد 1391 ] [ 11:37 ] [ دانیال عادل فر ]

 چشمه هايى از دانش على(ع)

 

چشمه اول
يكى از علماى يهود نزد والى آمد و گفت: آيا تو جانشين پيامبر اين امت هستى؟ او گفت: آرى. يهود گفت كه ما در تورات ديده ايم كه جانشينان پيامبران در ميان امت آنان، دانشمندترين آنان است. پس مرا آگاه كن كه خداى تعالى كجاست، آيا در زمين است يا در آسمان؟
او گفت: او در آسمان و برعرش است. يهودى گفت در اين صورت زمين از وجود خدا خاليست و بنا به قول تو در جايى هست و در جايى نيست.
والى برآشفت و گفت: از نزد من دور شو وگرنه تو را مى كشم! يهودى در حال تعجب از اين سخن از نزد وى دور شد. در همين حال على(ع) از مقابل او عبور كرد و فرمود: اى يهودى، آنچه پرسيدى و آن چه در پاسخ شنيدى من مى دانستم. ما مى گوييم خداى عزوجل جا و مكان را آفريد و براى او جا و مكانى نيست و بالاتر از اين است كه مكانى او را در برگيرد بلكه او هر آن چه را كه در مكان است فراگرفته است و چيزى وجود ندارد كه از حيطه تدبير او بيرون باشد و براى تأييد صحت آن چه گفتم از كتاب خود شما خبر مى دهم و اگر دانستى كه درست است آيا ايمان مى آورى؟
يهودى گفت: آرى
فرمود: آيا در بعضى كتاب هاى خود نديده ايد كه روزى موسى بن عمران نشسته بود، ناگاه فرشته اى از جانب شرق نزد او آمد و موسى از او پرسيد از كجا آمدى؟ گفت: از جانب خداى عزوجل و فرشته اى از سوى مغرب سوى او آمد. موسى بدو گفت از كجا آمدى؟ گفت از نزد خداى عزوجل. آنگاه فرشته ديگرى نزد او آمد و گفت از آسمان هفتم و از نزد خداى عزوجل آمده ام و سپس فرشته اى ديگر آمد و گفت از زمين هفتم و از جانب خداى عزوجل آمده ام. موسى(ع) گفت: منزه است آن خدايى كه جايى از او خالى نيست و به همه جا نزديك است. يهودى گفت: گواهى مى دهم كه اين سخن حق است و باز گواهى مى دهم كه تو سزاوارترى به جانشينى پيامبرت.
چشمه دوم
پس از رحلت پيامبر(ص) جماعتى از يهوديان به مدينه آمده و گفتند در مورد «اصحاب كهف» قرآن شما مى گويد كه اصحاب كهف سيصد و نه سال در غار خوابيدند در صورتى كه در تورات باقى ماندن آن ها در غار سيصد سال قيد شده و اين دو با هم مغايرت دارند.
در برابر اين اشكال و ايراد نه تنها خليفه بلكه همه صحابه از پاسخگويى عاجز ماندند. بالاخره دست توسل به دامان حلال مشكلات على(ع) زدند. حضرت فرمود: خلاف و تضادى در بين نيست زيرا از نظر تاريخ آن چه نزد يهود معتبر است، سال شمسى است و در نزد عرب سال قمرى است وتورات به لسان يهود نازل شده و قرآن به لسان عرب و سيصد سال شمسى، سيصد و نه سال قمرى است.
چشمه سوم
مردى شخصى را كشته بود. خانواده مقتول شكايت نزد حاكم بردند. او دستور داد قاتل را در اختيار پدر مقتول گذارند تا به حكم قصاص او را به قتل رساند، پدر مقتول دو ضربت سخت بر آن مرد زد و يقين به مرگ او نمود ولى چون رمقى از حيات داشت، كسان وى از او پرستارى كردند و مدارا نمودند تا پس از شش ماه بهبودى كامل يافت. پدر مقتول روى او را در بازار ديد تعجب كرد و چون نيك شناخت، گريبانش را گرفت و نزد حاكم آورد. او براى بار دوم دستور داد كه سر از تن او برگيرند. قاتل از على(ع) استغاثه نمود آن حضرت فرمود: اين چه حكمى است كه بر اين مرد مى كنى؟
حاكم گفت: يااباالحسن اين شخص قاتل پسر اوست و به حكم «النفس بالنفس» بايد كشته شود. حضرت فرمود آيا مى شود كسى را دو بار كشت؟ او متحير ماند و سكوت كرد.
آنگاه على(ع) به پدر مقتول گفت: مگر قاتل پسرت را با دو ضربه نكشتى؟ عرض كرد كشتم ولى او زنده شد و اگر مجدداً او را نكشم خون پسرم هدر مى شود! 
على (ع) فرمود: در اين صورت بايد آماده شوى اول به قصاص دو ضربتى كه به او زدى او هم دو ضربت به تو بزند، آنگاه اگر تو زنده ماندى او را بكش!
پدر مقتول گفت: يا اباالحسن آيا قصاص از مرگ سخت تر است و من از اين موضوع درگذشتم. آنگاه با هم مصالحه نموده و آشتى كردند



برچسب‌ها: دانش, دانش امام علی, چشمه هایی از دانش امام علی,
[ دو شنبه 15 خرداد 1391 ] [ 11:29 ] [ دانیال عادل فر ]

 عشق بورزيد تا به شما عشق بورزند 

روزي روزگاري پسرك فقيري زندگي مي كرد كه براي گذران زندگي و تامين مخارج تحصيلش دستفروشي مي كرد.از اين خانه به آن خانه مي رفت تا شايد بتواند پولي بدست آورد. روزي متوجه شد كه تنها يك سكه 10 سنتي برايش باقيمانده است و اين در حالي بود كه شديداً احساس گرسنگي مي كرد. تصميم گرفت از خانه اي مقداري غذا تقاضا كند. بطور اتفاقي درب خانه اي را زد. دختر جوان و زيبائي در را باز كرد .پسرك با ديدن چهره زيباي دختر دستپاچه شد و بجاي غذا، فقط يك ليوان آب درخواست كرد. دختر كه متوجه گرسنگي شديد پسرك شده بود بجاي آب برايش يك ليوان بزرگ شير آورد. پسر با طمانينه و آهستگي شير را سر كشيد و گفت: "چقدر بايد به شما بپردازم؟" دختر پاسخ داد: "چيزي نبايد بپردازي. مادر به ما آموخته كه نيكي ، ما به ازایي ندارد." پسرك گفت: "پس من از صميم قلب از شما سپاسگذاري مي كنم." 

سالها بعد دختر جوان به شدت بيمار شد. پزشكان محلي از درمان بيماري او اظهار عجز نمودند و او را براي ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بيمارستاني مجهز، متخصصين نسبت به درمان او اقدام كنند. دكتر هوارد كلي ، جهت بررسي وضعيت بيمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگاميكه متوجه شد بيمارش از چه شهري به آنجا آمده برق عجيبي در چشمانش درخشيد. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بيمار حركت كرد. لباس پزشكي اش را بر تن كرد و براي ديدن مريضش وارد اطاق شد. در اولين نگاه او را شناخت. سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر براي نجات جان بيمارش اقدام كند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از يك تلاش طولاني عليه بيماري ، پيروزي ازآن دكتر كلي گرديد. آخرين روز بستري شدن زن در بيمارستان بود. به درخواست دكتر هزينه درمان زن جهت تائيد نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چيزي نوشت.آنرا درون پاكتي گذاشت و براي زن ارسال نمود. زن از باز كردن پاكت و ديدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود كه بايد تمام عمر را بدهكار باشد. سرانجام تصميم گرفت و پاكت را باز كرد. چيزي توجه اش را جلب كرد.چند كلمه اي روي قبض نوشته شده بود.آهسته آنرا خواند: "بهاي اين صورتحساب قبلاً با يك ليوان شير پرداخت شده است." 



برچسب‌ها: داستان پند آموز, داستان, داستان کوتاه و پندآموز, داستانک پند آموز, داستانک,
[ یک شنبه 14 خرداد 1391 ] [ 23:9 ] [ دانیال عادل فر ]

 تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد . 


او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد . 
سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد . 

اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه جیز از دست رفته بود . 

از شدت خشم و اندوه درجا خشک اش زد............ فریاد زد: " خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟ " 
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد . 
مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید : شما از کجا فهمیدید که من اینجا هستم؟
 

 

 


آنها جواب دادند: ما متوجه علائمی که با دود می دادی شدیم . 
وقتی که اوضاع خراب می شود، ناامید شدن آسان است. ولی ما نباید دلمان را ببازیم .......... 

چون حتی در میان درد و رنج دست خدا در کار زندگی مان است . 
پس به یاد داشته باش ، در زندگی اگر کلبه ات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دودهای برخاسته از آن علائمی باشد که عظمت و بزرگی خداوند را به کمک می خواند . 


برچسب‌ها: داستان پند آموز, داستان, داستان کوتاه و پندآموز, داستانک پند آموز, داستانک,
[ یک شنبه 14 خرداد 1391 ] [ 23:8 ] [ دانیال عادل فر ]

1. قرآن صد و چهارمین کتاب آسمانی است . ابوذر غفاری می گوید: از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره تعداد انبیا و کتابهایی که به آنها داده شده است سؤال کردم، حضرت فرمودند: تعداد پیامبران 124000 است که 313 نفر آنها رسول و بقیه نبی بودند و کتابهایی که بر پیامبران نازل شده، یکصد و چهار کتاب است; ده کتاب بر حضرت آدم علیه السلام، پنجاه کتاب بر حضرت شیث علیه السلام، سی کتاب بر حضرت ادریس علیه السلام و ده کتاب بر حضرت ابراهیم علیه السلام نازل شده است که جمعا صد کتاب می شود . و تورات بر حضرت موسی علیه السلام، انجیل بر حضرت عیسی علیه السلام، زبور بر حضرت داوود علیه السلام و قرآن بر من نازل گشت . (1)

2 . حضرت جبرئیل علیه السلام - که یکی از ملائک مقرب خداوند است - هزاران بار بر پیامبران الهی نازل شده و فرامین حضرت حق را به آنان انتقال داده است . دانستن دفعات نزول آن حضرت بر برخی از پیامبران الهی جالب است . جبرئیل امین بر حضرت آدم علیه السلام 12 مرتبه، بر حضرت ادریس علیه السلام 4 مرتبه، بر حضرت نوح علیه السلام 50 مرتبه، بر حضرت ابراهیم علیه السلام 42 مرتبه، بر حضرت موسی علیه السلام 400 مرتبه، بر حضرت عیسی علیه السلام 13 مرتبه و بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله 24000 مرتبه نازل شده است . (2)

3 . قرآن مجید تاکنون به بیش از 100 زبان ترجمه شده است .

به احتمال قوی قرآن با متن عربی تاکنون بیش از یک میلیارد نسخه چاپ شده است .

تاکنون بیش از 2000 تفسیر و شرح و ترجمه بر قرآن کریم نوشته شده است و اولین کشور اسلامی که اقدام به چاپ قرآن نمود ایران بود . در سال 1246 هجری قمری در دوره قاجاریه قرآن کریم برای اولین بار با چاپ حروفی منتشر شد .

بد نیست بدانید که:

استفاده از حروف ابجد تاریخچه ای قدیمی دارد و در روایات داریم که ائمه معصومین علیهم السلام نیز با حروف ابجد آشنایی داشتند .

1 / 2 / 3 / 4 / 5 / 6 / 7 / 8 / 9 / 10 / 20 / 30 / 40 / 50

الف / ب / ج / د / ه / و / ز / ح / ط / ی / ک / ل / م / ن

60 / 70 / 80 / 90 / 100 / 200 / 300 / 400 / 500 / 600 / 700 / 800 / 900 / 1000

س / ع / ف / ص / ق / ر / ش / ت / ث / خ / ذ / ض / ظ / غ

در حساب ابجد هر یک از حروف عربی نماینده عددی است که عبارتند از:

حساب ابجد تعدادی از نامها چنین است:

92 = 4 + 40 + 8 + 40 = محمد

110 = 10 + 30 + 70 = علی

118 = 50 + 60 + 8 = حسن

128 = 50 + 10 + 60 + 8 = حسین

قابل توجه مربیان محترم

آخوند خراسانی رحمه الله 1200 شاگرد داشت که 500 نفر آنان مجتهد بودند . یکی از شاگردان جوانش آیت الله بروجردی رحمه الله بود . روزی این شاگرد جوان به حرف استاد اشکال کرد . استاد گفت: یک بار دیگر بگو . آقای بروجردی حرف خود را تکرار کرد . استاد فهمید که حرف شاگرد درست است . پس فرمود: الحمدلله که نمردم و از شاگرد خود استفاده کردم . (3)

1) مجمع البیان، ج 5، ص 476 .

2) دانستنیهای دانش آموز، ص 51 .

3) حماسه حسینی، ج 1، ص 298 . 

 



برچسب‌ها: بخونید و بهره بگیرید, قرآن,
[ یک شنبه 14 خرداد 1391 ] [ 19:34 ] [ دانیال عادل فر ]

كودكی كه در آتش نسوخت!

در زمان حضرت عیسى(علیهالسلام)، زنى صالح و عابد، زندگی می كرد. وی وقتی زمان نماز فرا مىرسید، هر كارى كه داشت رها و به نماز مشغول مىشد. روزى هنگام پختن نان، مؤذّن بانگ نماز فرا داد. زن نان پختن را رها كرد و به نماز مشغول شد؛ چون به نماز ایستاد،

شیطان در وى وسوسه كرد كه: «تا تو از نماز فارغ شوى، نانها همه میسوزند.» زن به دل جواب داد: اگر همه نانها بسوزد بهتر است كه روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد.

بار دیگر شیطان وسوسه كرد كه: پسرت در تنور افتاد و سوخت، زن در دل جواب داد: اگر خداى متعال قضا را بر این قرار داده كه من در حین نماز و پسرم به آتش دنیا بسوزد؛ من به قضاى خداى تعالى راضى هستم و از نماز فارغ نمىشوم كه خداوند خود، فرزندم را از آتش نگاه دارد.

شوهر زن به خانه آمد، زن را در حال نماز دید، و نانها را در حالی كه نسوخته بودند در تنور دید. و فرزندش را دید كه در آتش بازى می كند و یك تار مویش نیز نسوخته است، و به قدرت خداوند، آتش بر وى بوستان گشته است.

چون نماز زن تمام شد، شوهر دست وى گرفت و نزدیك تنور آورد و در تنور نگریست، فرزند را به سلامت دید و نانها را نیز نسوخته دید. مرد در عجب ماند و خدا را شكر كرد، و زن نیز سجده شكر كرد.

مرد، به همراه فرزندش به نزد حضرت عیسى(علیهالسلام) رفت و جریان را به حضرت گفت. حضرت عیسى گفت: برو از زنت بپرس كه چه معاملهای با خدا كرده است و چه رازی با خدا دارد؟

چرا كه اگر مردی این كرامات را داشت به وی وحی میشد. شوهر نزد زن آمد و از راز این جریان پرسید. زن گفت:

- كار آخرت را در مقابل كار دنیا جلو انداختم.

- هرگز بدون طهارت نبودم.

- چون وقت نماز میشد همه كارها را رها میكردم و مشغول نماز میشدم.

 - هر كس به من جفا میكرد و دشنام میداد، كینهای از وى به دل نمیگرفتم و به او پاسخی نمیدادم و به خدا واگذار میكردم.

- به قضاى الهی راضى بودم.

- فرمان خدا را تعظیم داشته و اطاعت میكردم.

- بر مردم رحم داشتم .

- نماز شب و نماز ظهر را ترك نكردم.

حضرت عیسى(علیهالسلام) فرمود: اگر این زن مرد بود پیامبر میشد.(كنایه از این كه این اعمال، كارهای پیامبران است.)

مسئله نسوختن طفل در تنور آتش، مسئلهاى است كه دو بار قرآن مجید بر آن شهادت داده است، یكى حضرت ابراهیم(علیهالسلام) در زمان نمرود و دیگر در مورد حضرت موسى(علیهالسلام) در دوران كودكى در عصر فرعون.

مسلم است كه هر كس با تمام وجود تسلیم خداوند شود، خداوند هر مشكلى را برایش سهل و آسان و هر چیزى را به فرمان او در میآورد. چنانچه فرمودهاند: «اَلْعَبُودِیَّةُ جُوْهَرَةٌ كُنْهُهَ الرُّبُوبِیَّةُ؛ بندگى، حقیقتى است كه در ذات آن مالكیت بر هر چیز نهفته است.»

برگرفته از عرفان اسلامی (شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، ج 2، حسین انصاریان. 

 


[ یک شنبه 14 خرداد 1391 ] [ 19:34 ] [ دانیال عادل فر ]


رهبر من نور چشمان من است          عشق او آيين و ايمان من است

ذوالفقار حيدري  در دست  او            طاعتش ميثاق و پيمان من است

سيدي از نسل پاك فاطمه(س)             هم ز نسل شير يزدان من است

در ولايت وارث  آل نبي (ص)              جانشيني  از امامان من است

همچو مه  تابد  به قلب  شيعيان              نائب خورشيد پنهان من است

درهدايت سوي حق  آرد مرا               اين هدايت سمت قرآن من است

دوستانش دوست مي دارم همي            دشمن او دشمن جان من است

آنكه  مهر او ندارد  در وجو د            بي گمان همكيش نادان من است

درسخن چون ابر مي بارد به دل             دركوير خشك باران من است

درحضورش موج دريا  ديده ام            در كلامش راحت جان من است

درنگاهش غرق دريا مي شو م         واژه هايش در و مرجان من است

قلب  تارم را صفايي  مي دهد                   جامع فكر پريشان من است

من مريد آن  دل  وارسته ا م                 او مراد و پيرعرفان من است

بوي يوسف مي دهد پيراهنش             گرچه خوديعقوب كنعان من است

من چو سنگم او چو كوه بيستون         من چو مورم او سليمان من است

من چو بلبل او چو باغ  پر زگل         من چو برگ اوسروبستان من است

نام او  ورد  زبانم  روزو شب         عشق او درد است ودرمان من است

آرزوي  ديدنش  دارم  به دل                  در فراقش شهر زندان من است

اي خوش آن روزي كه بينم رهبرم         ساعتي در خانه مهمان من است

روي خوبش با دوچشمت ديده اي         چهره اش چون ماه تابان من است

غرق  درياي  تهاجم  را چه غم               ناجي كشتي  زطوفان من است

گر چه دشمن نقشه ها دارد بسي            حامي او  حي سبحان من است

در امانت  او‹‹ امين ››انقلا ب            در شجاعت شير ميدان من است

راه  او  باشد  ره پير خمين(ره)               رهرو راه شهيدان من است

افتخار  ما   بود ‹‹سيد  علي››              سرور من جان جانان من است

چون فقيه وعالم است ودين شناس            مرجع تقليد  دوران من  است

روز ششم ماه  تيراز سال شصت             رهبرم جانباز ايران  من  است

اي خداوندا نگهدارش  تو با ش              چون دعاي او نگهبان من است

شعر امروزم كه وصف رهبراست             بهترين اشعار ديوان من است

گويا مهدي(عج)چنين گويد كه او        بهترين اصحاب و ياران من است

 


[ یک شنبه 14 خرداد 1391 ] [ 19:34 ] [ دانیال عادل فر ]

به گزارش فارس ، جشن میلاد حضرت زهرا(س) پیش از ظهر امروز به همت موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در تالار این موسسه برگزار شد.

در این مراسم که صدیقه سالاری، مادر شهید احمدی روشن حضور داشت، از بانوان حاضر در این جشن با شاخه‌های گل پذیرایی به عمل آمد.

صدیقه سالاری در سخنانی شهادت را بالاترین و زیباترین مقام برای انسان دانست و با اشاره به تلاش‌ها و زحمات مصطفی احمدی روشن برای سرافرازی کشور، اظهار کرد: مصطفی مزد تلاش‌های خود را گرفت.

وی با اشاره به موج بیداری اسلامی در کشورهای منطقه گفت: دلیل به نتیجه نرسیدن این حرکت‌های انقلابی، فقدان رهبری است چون وجود یک راهبر مدبر و شجاع می‌تواند این مجاهدت‌ها را به ثمر برساند.

مادر شهید احمدی روشن اذعان کرد: تداوم انقلاب اسلامی ایران به دلیل وجود راهبرانی مدیر و مدبر است و بنابراین باید قدر رهبری فرزانه چون حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را دانسته و در مسیر خواسته‌های ایشان حرکت کنیم.

در ادامه این مراسم به بانوان حاضر در جلسه که اسامی زهرا و فاطمه داشتند به قید قرعه هدایایی اهدا شد.

 


[ یک شنبه 14 خرداد 1391 ] [ 19:34 ] [ دانیال عادل فر ]


[ یک شنبه 14 خرداد 1391 ] [ 19:34 ] [ دانیال عادل فر ]

 

نام: قرآن
محل تولد: مکه غار حرا
شماره شناسنامه:یک
گیرنده: محمدامین (خاتم الانبیا)(ص)
تعداد سوره:۱۱۴ سوره
تعداد کلمات:۷۷۸۰۷
تعداد جزء: ۳۰ جزء
اولین سوره نازل شده: سوره علق
بزرگترین سوره: سوره بقره
قلب قرآن: سوره یس
مادر قرآن: سوره حمد
تعداد سوره های مدنی:۲۸ سوره
اولین گردآورنده به ترتیب نزول و تاویل: حضرت علی(ع)
سوره ای که بسم الله ندارد: سوره توبه
سوره ای که دو بسم الله دارد: نمل
نخستین چاپ قرآن: در سن پطرزبورگ سال ۱۷۸۷ میلادی
نخستین چاپ قرآن در ایران: شهرستان تبریز سال ۱۲۴۴ هجری قمری
شهرت: فرقان تنزیل
سن:۱۴۲۸ سال
فرستنده: خداوند
ملک وحی: جبرئیل
تعداد آیه: ۶۶۶۶ آیه
تعداد حروف: ۳۲۲۳۷۴
تعداد حزب:۱۲۰ حزب
آخرین سوره نازل شده: سوره فتح
کوچک ترین سوره: سوره کوثر
عروس قرآن: سوره الرحمن
تعداد سوره های مکی:۸۶ سوره
مدت نزول قرآن: ۲۳ سال

 


[ یک شنبه 14 خرداد 1391 ] [ 19:34 ] [ دانیال عادل فر ]

خدای بزرگ می فرماید:

«ای فرزند آدم ، ملائکه ی من شب و روز مواظب تو هستند؛آنچه را می گویی و انجام می دهی ، کم یا زیاد ، همه را می نویسند.آسمان بر آنچه از تو دیده است،شهادت می دهد و زمین بر آنچه روی آن انجام داده ای ، گواهی می دهد . خورشید ، ماه و ستارگان بر آنچه می گویی و عمل می کنی،شهادت خواهند داد. خود نیز بر قلب و بر اعمال مخفی تو آگاهم.

                                          پس از خودت غافل مباش

 

حدیث قدسی ، آداب الطلاب ، ص5

 

 



برچسب‌ها: سخن, خدا, از, خودت, غافل, مباش,
[ یک شنبه 14 خرداد 1391 ] [ 19:34 ] [ دانیال عادل فر ]

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش
را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))،از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.

مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.

مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.
مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.شیطان در ادامه توضیح می دهد:

من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.
وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.
به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

نتیجه داستان:
کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد. این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید.

 


[ یک شنبه 14 خرداد 1391 ] [ 19:34 ] [ دانیال عادل فر ]

دانشجویی به استادش گفت:
 استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم.

  استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟

 دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

 استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت: تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید!


[ یک شنبه 14 خرداد 1391 ] [ 19:34 ] [ دانیال عادل فر ]
صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 9 صفحه بعد
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب راضی باشین نظر یادتون نره
موضوعات
برچسب‌ها
لبیک (20)
جنگ (14)
شهید (13)
خدا (10)
طنز (6)
شعر (6)
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 28
بازدید هفته : 155
بازدید ماه : 566
بازدید کل : 187943
تعداد مطالب : 176
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 28
بازدید هفته : 155
بازدید ماه : 566
بازدید کل : 187943
تعداد مطالب : 176
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید


مهدویت امام زمان (عج) دانشنامه عاشورا وصیت شهدا آیه قرآن